patoghs.com

مهاراجا ویکرام تصمیم می گیرد دخترش آنورادا را با پسر فرمانده خود، پراتاپ، ازدواج کند. با این حال، سالها بعد، انورادها در حالی که در راه تاجگذاری پراتاپ بود توسط راهزن سورج ربوده می شود.

بینا به عنوان یک بازیگر صحنه کار می کند و با مادر بیوه خود سبک زندگی ضعیفی دارد. یک روز هنگام بازگشت به خانه توسط بانکه و دو مرد دیگر مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، اما راجان به کمک او می آید. او را به خانه همراهی می کند و به زودی هر دوی آنها ...

بنا به درخواست مردی ثروتمند، یک زن جلیقه‌ای موافقت می‌کند که با تظاهر به همسرش، به درمان پسر مبتلا به اختلال روانی کمک کند. تلاش های او فقط باعث سوء استفاده و خشم بیشتر اعضای خانواده او می شود.

خانواده رای از چهار نفر تشکیل شده است: پدر، مادر، شانتی و دو پسر، آجی و ویجی. در حین سفر با کشتی، آنها با طوفانی شدید مواجه می شوند که منجر به واژگونی کشتی و جدایی خانواده می شود. در حالی که آجی و سلام ...

تاکور، صاحبخانه ای مهربان و بیوه، با پسرش، رامش، سبک زندگی ثروتمندی دارد. دختر، روپا؛ و یک فرزند خوانده به نام شانکار. رامش از شانکار متنفر است و اغلب از او سوء استفاده می کند. سالها می گذرد، تاکور از دنیا رفت و هر سه

بدل (بابی دیول) قربانی شورش های سال 1984 است که توسط یک تروریست (آشیش ویدیارتی) بزرگ شده است. بدل تنها با هدف نابودی یک پلیس پلیس رعنا (آشوتوش رعنا) که اکنون DGP است، زندگی می کند. رعنا مسئول آزار و اذیت بی رحمانه بود

با پیرلال، جوان ساده‌اندیش و ساده لوح، که در بدو تولد یتیم شده است، با یک صاحبخانه مسلمان به نام فاطمه زندگی می‌کند که با او مانند پسرش رفتار می‌کند. وقتی پلیس پیارلال را به اتهام قتل دستگیر می کند، هیچ کس واقعاً باور نمی کند که این کار ضرری دارد

"سوندار کَهَنا" (راج کاپور) که نسبت به "گوپال ورما" (راجندرا کومار) "فرزند آقای ورما، قاضی ثروتمند" و "رادها" (ویجایانتی مالا) که او نیز فرزند فردی توانگر است، جزو طبقه کم درآمد جامعه است و زندگی سختی را سپری می کند، با این دو در کودکی دوست می شود و آنها با هم بزرگ می شوند. "سوندار" و "گوپال" هر دو به "رادها" علاقه‌مند هستند. گوپال برای سوندار به خواستگاری می رود، اما پدر رادها که نظامی ست مخالفت می کند و پیشنهاد ازدواج گوپال با رادها را می دهد. سوندار تصمیم می گیرد خود را به آنها اثبات کند و به همین دلیل به نیروی هوایی هندوستان می پیوندد، خبر کشته شدنش همه جا می پیچد. در زمانی که همه فکر می کردند سوندار کشته شده است، گوپال که دیگر قاضی شده است، عشق خود را به رادها ابراز می کند، اما سوندار در آستانه ی ازدواج گوپال با رادها، زنده بر می گردد و قهرمان ملی می‌ شود. او سر انجام با "رادها" ازدواج می‌کند. "گوپال" نیز به خاطر دوستی با "سوندار"، همه چیز را فراموش می‌کند. اما یک شب "سوندار" نامه ی عاشقانه ی "گوپال" به "رادها" را پیدا می کند. سوندار می پندارد که رادها به وی خیانت کرده است، اما گوپال به او داستان را توضیح می دهد و اثبات می کند که "رادها" زنی وفادار است و هرگز به همسرش خیانت نکرده است و سپس خودکشی می‌کند... .