سال 1961، اوج جنگ سرد سيستم خنک کننده ي نخستين زير دريايي اتمي اتحاد جماهير شوروي دچار نشتي شده که باعث انفجاري فجيع خواهد شد. در اين صورت حمله ي اتمي رقيب و آغاز جنگ جهاني سوم اجتناب ناپذير خواهد بود.
“پائولا” تاجر زیبا و موفق چهل ساله ای است. او عمیقا عشق “راجر” شریک پنج ساله اش است. “راجر” مرد جذابی است که او را دوست دارد اما برای از دست دادن آزادی اش بسیار خودخواه است. وقتی “پائولا” با “فیلیپ” وکیل 24 ساله و پسر یکی از مشتریان ثروتمندش آشنا می شود، “فیلیپ” عاشق او می شود، اما…
سال ۱۸۵۸. “برنادت سوبیرو” (جونز)، دختر دهقانزادهایست که با اعضای خانوادهاش در زندان شهر زندگی میکند، چون جای دیگری برای سکونت ندارند. یک روز که “برنادت” نزدیک غاری هیزم جمع میکند، در غار “مریم با کره” (دارنل) را میبیند. “مریم مقدس” از او میخواهد که کف غار را بکند تا به آب شفابخش برسد. همه او را مسخره میکنند، جز مادر مؤمنش، و بعدها کشیش دهکده (بیکفورد) به او کمک میکند که وارد یک صومعه شود و پس از سالها دفاع از واقعی بودن آنچه دیده، کلیسای کاتولیک “برنادت” را قدیس میخواند. اما تا آن زمان، میلیونها نفر به لورد رفتهاند تا از آب مقدس شفا بگیرند… برنادت سوبیرو در ژانویه ۱۸۴۴ ـ ۱۲۲۳ ه.ش ـ در روستای لورد در جنوب فرانسه به دنیا آمد. او بزرگترین فرزند خانواده ۷ نفره و فقیر خود بود. او مدعی شد بانویی مقدس را میبیند و با او گفتگو میکند .عدهای به او ایمان آورده و عدهای دیگر او را دروغگو خواندند ولی حرفهای برنادت که از طرف آن بانوی مقدس ( احتمالا مریم مقدس) بیان میکرد و به همه مردم روی زمین پیامهای خوب زیستن را ابلاغ مینمود. پدر او آسیاب آبی را اداره میکرد که در کنار یک جوی آب زلال بود که آبش سرانجام به درون رودخانه گیو (Gave) میریخت. برنادت در طول زندگیش معجزات بسیاری از جمله شفای بیماران لاعلاج انجام داد و سرانجام در ۱۶ آوریل ۱۸۷۹ـ بهار ۱۲۵۸هجری شمسی ـ در سن ۳۵ سالگی از دنیا رفت. ۵۵ سال بعد از مرگش از طرف کلیسا به عنوان قدیس حامی بیماران، خانواده و فقرا پذیرفته شد. پس از ۱۲۷ سال ، مقامات بدن او را از کلیسایی که وی در آنجا دفن شده بود بیرون آوردند و دیدند که جنازهاش نپوسیده است و این محل امروزه زیارتگاه کاتولیکها میباشد.
هالی” (هپبرن) در آپارتمانی در شرق منهتن با گربهای که نامی ندارد زندگی میکند. او هرروز به ویترینهای جواهرفروشی تیفانی سر میزند؛ سروصداهایش همسایه طبقه بالائی خود، عکاسی ژاپنی بهنام “یونیوشی” (رونی) را اذیت میکند و… روزی نویسندهای بهنام “پل” (بپارد) که در همان آپارتمان زندگی میکند و مورد حمایت مالی زنی مسنتر از خود (نیل) قرار دارد، وارد زندگی “هالی” میشود. پس از یک مهمانی عجیبوغریب “هالی”، “پل” با یک تکزاسی (ایبسن) روبهرو میشود که در پانزده سالگی “هالی” با او ازدواج کرده بوده است. “هالی” به “پل” توضیح میدهد که مدتها پیش این ازدواج فسخ شده است و او کمک میکند تا تکزاسی دل شکسته به خانه و زندگی خودش بازگردد. بهزودی “پل” متوجه میشود که به “هالی” دلباخته است و به این دختر عجیبوغریب پیشنهاد ازدواج میدهد. اما “هالی” نمیپذیرد و اعلام میکند که قصد دارد با “خوزه”، میلیونری اهل آمریکای جنوبی، ازدواج کند..
“مارکوس لورلیوس انتونیوس”سزار فرهیخته و جهاندیده رم. فرمانداران ایالات و توابع امپراطوری را برای عقد پیمان اتحاد گرد می اورد.پس از مرگ او فرزند خوانده اش”لیوپوس” که نامزد اصلی حکومت به شمار می آید.تاج و تخت را به”کرمودوس” پسر نامتعادل سزار و دوست قدیمی اش میسپارد و با این کار باعث رنجش دختر امپراطور”لوسیلا”(سوفیا لورن) میشود”کومودوس” به زودی سرشت پلید خود را عیان می کند و حیر خواهانی چون”لیوچوس””اوسیلا”و”تیمونیدوس” را از خود می راند.”کومودوس” سپاهیان”لیوپوس”را با سکه های طلا میخرد و زمانی که در میابد”ورولوس” آموزگار گلادیاتورش پدر واقعی اوست او را میکشد.و قصد سوزاندن”لوسیلا” را دارد.که”لیوبوس”به مساف جنگ تن به تن با او می رود…
“اینار” و “اریک” دو برادر ناتنی وایکینک هستند.یکی از آنها در گذشته مبارزی بزرگ و دیگری برده بوده اما هیچیک از هویت واقعی طرف مقابل اطلاعی ندارند.وقتی تاج و تخت بریتانیا برای تصاحب آماده می شود،دو برادر برای رسیدن به آن با یکدیگر مبارزه می کنند و…
سال 1929. «موسوليني» (استايگر)، «ژنرال گراتسياني» (ريد) را به سمت فرماندار ليبي منصوب مي کند؛ جايي که اعراب باديه نشين تاکنون در برابر استعمار ايتاليا مقاومت کرده اند. ورود «گراتسياني» با حمله اي به رهبري «عمر مختار» (کويين) هم زمان مي شود که در آن به نيروهاي ايتاليايي تلفات و خسارات سنگيني وارد مي شود…