- میانگین رای 45,610 نفر
- ژانر
- سال انتشار
- محصول
- زبان
- مدت زمان2 ساعت و 57 دقیقه
این فیلم داستان زندگی پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) و پیدایش دین اسلام را به تصویر می کشد…
این فیلم داستان زندگی پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) و پیدایش دین اسلام را به تصویر می کشد…
راهبه ای به نام «ماریا» (اندروز) که به دلیل عشق دیوانه وارش به موسیقی و طبیعت با محیط صومعه هم خوانی ندارد، به عنوان معلمه ی هفت فرزند «ناخدا فون تراپ» (پلامر) به کاخ اشرافی او فرستاده می شود. ناخدا به سفر می رود و «ماریا» بچه ها را با موسیقی آشنا می کند…
سال ۱۸۵۸. “برنادت سوبیرو” (جونز)، دختر دهقانزادهایست که با اعضای خانوادهاش در زندان شهر زندگی میکند، چون جای دیگری برای سکونت ندارند. یک روز که “برنادت” نزدیک غاری هیزم جمع میکند، در غار “مریم با کره” (دارنل) را میبیند. “مریم مقدس” از او میخواهد که کف غار را بکند تا به آب شفابخش برسد. همه او را مسخره میکنند، جز مادر مؤمنش، و بعدها کشیش دهکده (بیکفورد) به او کمک میکند که وارد یک صومعه شود و پس از سالها دفاع از واقعی بودن آنچه دیده، کلیسای کاتولیک “برنادت” را قدیس میخواند. اما تا آن زمان، میلیونها نفر به لورد رفتهاند تا از آب مقدس شفا بگیرند… برنادت سوبیرو در ژانویه ۱۸۴۴ ـ ۱۲۲۳ ه.ش ـ در روستای لورد در جنوب فرانسه به دنیا آمد. او بزرگترین فرزند خانواده ۷ نفره و فقیر خود بود. او مدعی شد بانویی مقدس را میبیند و با او گفتگو میکند .عدهای به او ایمان آورده و عدهای دیگر او را دروغگو خواندند ولی حرفهای برنادت که از طرف آن بانوی مقدس ( احتمالا مریم مقدس) بیان میکرد و به همه مردم روی زمین پیامهای خوب زیستن را ابلاغ مینمود. پدر او آسیاب آبی را اداره میکرد که در کنار یک جوی آب زلال بود که آبش سرانجام به درون رودخانه گیو (Gave) میریخت. برنادت در طول زندگیش معجزات بسیاری از جمله شفای بیماران لاعلاج انجام داد و سرانجام در ۱۶ آوریل ۱۸۷۹ـ بهار ۱۲۵۸هجری شمسی ـ در سن ۳۵ سالگی از دنیا رفت. ۵۵ سال بعد از مرگش از طرف کلیسا به عنوان قدیس حامی بیماران، خانواده و فقرا پذیرفته شد. پس از ۱۲۷ سال ، مقامات بدن او را از کلیسایی که وی در آنجا دفن شده بود بیرون آوردند و دیدند که جنازهاش نپوسیده است و این محل امروزه زیارتگاه کاتولیکها میباشد.
سال 1929. «موسوليني» (استايگر)، «ژنرال گراتسياني» (ريد) را به سمت فرماندار ليبي منصوب مي کند؛ جايي که اعراب باديه نشين تاکنون در برابر استعمار ايتاليا مقاومت کرده اند. ورود «گراتسياني» با حمله اي به رهبري «عمر مختار» (کويين) هم زمان مي شود که در آن به نيروهاي ايتاليايي تلفات و خسارات سنگيني وارد مي شود…
اسپانيا، قرن يازدهم. «رودريگو دياس» ( هستن ) وطنپرست اسپانيايى كه سوداى متحد كردن نيروهاى پراكندهى كشورش را براى مقابله با حملات قبايل آفريقايى «مور» در سر مى پروراند، در آستانه ى ازدواج با دختر شواليه ى قهرمان امپراتورى ( لورن ) نيز هست…
رابرت فرانکلین استراد ( برت لنکستر ) به جرم قتل، متهم به هفت سال حبس در زندان مخوف آلکاتراز می شود. او به مادرش الیزابت ( تلما ریتر ) بسیار تعصب دارد و وقتی هم سلولی اش عکس مادرش را نگاه می کند به شدت عصبانی می شود. یکی از زندانیان او را تحقیر می کند و استراد او را کتک می زند و به انفرادی منتقل می شود. هاروی شومکر (کارل مالدن) رئیس زندان با او به مخالفت بر می خیزد و سعی دارد که کاری کند تا استراد بیشتر در انفرادی بماند. کریمر ، یکی از همکاران وی، می خواهد که مراقب استراد باشد ولی شومکر حرف او را جدی نمیگیرد. چند وقت بعد استراد از کریمر می شنود که مادرش به ملاقات او آمده اما او را رد کرده اند. استراد با کریمر مشاجره می کند و او را مجبور می کند که بپذیرد تا مادرش را ببیند. ولی کریمر او را تحقیر می کند و در جلسه تمرین موسیقی، آن دو با یکدیگر گلاویز می شوند و کریمر با چاقوی استراد به قتل می رسد.برای استراد سه دادگاه محاکمه می گذارند. در محاکمه دوم او محکوم به حبس ابد ، و در محاکمه سوم به اعدام محکوم می گردد . مادر استراد، با پافشاری های بسیار، موفق می شود که همسر رئیس جمهور را ملاقات کند و از او بخواهد که پسرش را به حبس ابد محکوم کنند. و درنهایت اینطور می شود.